میراث فکری مصر: از توتمیسم تا مونیسم

رهام برکچی زاده

مقدمه:

سرزمین باستانی مصر به عنوان یکی از کهن ترین تهمدن های بشری ، میراث برجسته ای در تاریخ و فرهنگ از خود به جای گذاشته و همواره مورد توجه جمعیت بزرگی از انسان شناسان و باستان شناسان بوده است. به جرات می توان گفت که از نظر فرهنگی تاثیر گسترده ای بر سایر تمدن های مجاور خود داشته است. در دوران باستان به سبب تبادلات بازرگانی و برپایی جنگها و به خصوص به واسطه ی تجار فنقیه ای که با دریانوردی توانمند خود آفریقا، بین النهرین و یونان را بیکدیگر متصل کرده بود ، تمدن های بزرگ و بانفوذی نظیر ایران و یونان را تحت تاثیر فرهنگ و تفکرات خود قرار داد. هم چنین به استثنای قرون وسطی که ملغمه ای از مشرب های نوافلاطونی و عرفان و کلام مسیحی اروپا و دستگاه عقیدتی کلیسا را در سیطره ی خود داشت، در دوره ی رنسانس با ترجمه ی برخی از متون باستانی بدست آمده از کتابخانه ی بزرگ اسکندریه به خصوص «هرمتیکا» به دست اشراف فلورانس ، سرمنشا خردورزی و روشنگری در اروپا شد.

اگر چه در مصر استحکام حاکمیت فراعنه و نفوذ اندیشه دینی در این حکومت، نوعی وحدت کیش در میان مردم آن روزگار ایجاد کرده بود و اغلب تحولات فکری در مصر از کاخ امپراطوری سرچشمه می گرفت ، اما سیر تاریخی تطور اندیشه در مصر مجموعه ی عظیمی از تفکرات را در بر می گیرد که در این جستار تلاش شده است که به صور کلی و اهم آنها اشاره شود. سیر تحول فکری در مصر از توتم پرستی ابتدایی به آنیمیسم یا آیین جان ، از آنیمیسم به پاگانیسم یا چندخدایی و از پاگانیسم به مونیسم یا یگانه باوری نمونه کاملی از تحول اندیشه دینی در قالب کلی آن در سراسر گیتی می باشد. در این جستار ابتدا مفهوم هر یک از این مقولات فکری مطرح می شود. سپس به رئوس هر یک از آنها اشاره می شود.  و در پایان تلخیصی از وقایع تاریخی که در اندیشه دینی مصریان موثر بوده است ارائه می شود و این مختصر به پایان می رسد.

توتم پرستی:

مطالعات باستان شناسی انجام شده در سراسر جهان موجب نتایج انسان شناسانه ی جدیدی شده اند که حاکی از وجود اندیشه ای پایه در تاملات بشر نخستین تا به امروز است که می توان این اندیشه پایه را در قالب چند اصل کلی طبقه بندی کرد. پژوهش های انجام شده در حوزه عرفان تطبیقی نیز در دست یابی به این مقصود ما را یاری می کند. توتم پرستی به مثابه یکی از اولین مظاهر تفکر دینی در بشر نخستین از آن جهت حائز اهمیت است که اندیشه دینی طی آن از مرحله پرستش عناصر زنده و غیر زنده طبیعت به مرحله قائل شدن به یک نیروی بینابینی نامرئی و غیر قابل ادراک که از نقطه نظر فلسفی می توان آن را از جهاتی ماوراء طبیعی و از جهاتی طبیعی دانست، جهش کرده است.

به عبارت دیگر می توان توتم پرستی را پل عبوری از بت پرستی به خداپرستی یا به بیان بهتر از طبیعت گرایی (۱) به متافیزیک دانست. مطالعه آثار و بقایای اشکال مختلف توتم پرستی نشان می دهد که چگونه انسان از پرستش عناصر طبیعی به پرستش موجودات زنده و سپس موجودات انسان ساز و در نهایت امر برخی از مهارتهای و خصلتها که ماهیت بینابینی دارند می پردازد.

هم اکنون به تشریح اصول بنیادی اشکال مختلف توتم پرستی می پردازیم:

کلیمه توتم به معنای تقدس نوع خاصی از اشیاء یا جانداران است. قدمت توتم قرار دادن اشیاء بی جان در اجتماعات بشری بیشتر است. به عقیده بسیاری از جامعه شناسان مقدس دانستن اشیاء یا پدیده های طبیعی ریشه در برخی حالات روانی به ویژه ترس دارد. بنا به این دیدگاه توتم پرستی به مثابه نوعی اندیشه دینی اشاره به تلاش انسان در برقراری حس امنیت و ایمنی در اجتماع خود است.انسان اولیه از آنجا که خود را در برابر حوادث طبیعی ناتوان و ضعیف می دید ، عبادت و پرستش را نوعی ضمانت امنیتی می دانست. اینکه دقیقا چه چیز انسان را در جهت گرایش به این بینش سوق می داد مشخص نیست. اما شواهد بدست آمده از درون غارها از یک طرف و بقایای این نگرش در دوران متاخرتر از طرف دیگر توسل به این نگرش را موجه می کند. بقایای گرایش به پرستش پدیده های طبیعی در سنتهای بسیاری از جمله آیین های هندو ، شینتو و باورهای مصریها ، مایان ها و آزتک ها و … دیده می شود. باز هم علت اینکه چرا انسان بدوی برخی اشیاء را مقدس تلقی کرده و به برخی دیگر بی اعتنا بوده ، بر ما پوشیده است.

به تدریج طی تکامل اندیشه بشری گرایش به برخی موجودات زنده افزایش پیدا کرد. در این میان گرایش به حیوانات بیش از گیاهان به چشم می خورد. احتمالا این گرایش از مشاهده سازوکار پیشرفته تر جانداران نشات گرفته است. اما نکته ای که باید بدان توجه داشت این است که گرایش به جانداران به منزله ی فراموشی پدیده های طبیعی نبود. شواهد بدست آمده نشان می دهد بسیاری از اقوام بشری به نوعی پیوند و نزدیکی میان برخی از موجودات زنده و پدیده های طبیعی اعتقاد داشته اند. به طوریکه نوع برخورد و ارتباط انسانها با توتم می تواند در عملکرد پیدیده ها تاثیر بگذارد و آن را متحول کند. از این رو اعتقاد به توتم صرفا اعتقاد به یک نوع حیوان نیست بلکه مجموعه ای از پدیده های موثر در زندگی انسان را در بر می گیرد. این که درک این پیوند و ارتباط چگونه در ذهن اقوام بشری جا افتاده بود مشخص نیست. اما باید دانست این ارتباط و پیوند عامل بسیار مهمی در اسرار آمیز جلوه کردن حیوانات بوده است. به گونه ای که بشر بدوی توتم های حیوانی خود را از خود بسیار پیچیده تر و قوی تر می پنداشت تا حدی که آن را پرستش می کرد. و در بسیاری از موارد و به خصوص در مراسم مذهبی رفتارها و عادات آن را تقلید می کرد. مراسم مذهبی قربانی دادن برای توتم را می توان نوعی گرایش عرفانی تلقی کرد.همان طور که در طریقتهای عرفانی یگانه باور، هدف سالک فنا در حق است، در مراسم توتم پرستانه هدف سالک وحدت با توتم و شبیه شدن به وی است. نمونه ی متاخر تر این مراسم را می توان در طریقت های شمنی موجود در منطقه های سیبری و آمریکای جنوبی مشاهده کرد.

همان طور که در معماری دینی امروز تلاش می شود که پیوندی بین ساختار ابنیه و اعتقادات مذهبی برقرار شود ، در بین اقوام بدوی مظاهر و تصاویر توتم را در همه جا می توان یافت. انسان بدوی تصاویر توتم را بر روی سپر، چادر، سازه های ساختمانی و حتی بدن خود حکاکی می کرد. اشیایی که به تصاویر توتم آراسته باشند مقدس به شمار می روند. آنچه که در ساختارهای پیچیده تر توتم پرستی طلسم تلقی می شود نمونه ی ابتدایی تر همین اشیاء مزین شده است. نیز اعمال رمالی و وردنویسی امروزی ریشه در همین معتقدات کهنه دارند.

همان طور که در همه ی ادیان خداباور درجه ی برتری انسانها در میزان شباهت با صفات الهی سنجیده می شود یعنی هرکه به ذات حق باتقوا تر باشد کامل تر است ، در تفکرات توتم پرستانه جایگاه اجتماعی در نسبت با توتم تعیین می شود. اما آنچه این نسبت را تعیین می کند غالبا ملاک های انسانی است. افرادی که مهارت و تجربه بیشتری در برخی امور اساسی و مورد نیاز قبیله دارند، برترند. این نوع نگرش در طول تاریخ زمینه ساز دوره های مردم شناسانه چون پدرسالاری و مادر سالاری شده است. از آنجا که پیران از جوانان باتجربه ترند دارای شناخت بیشتری از توتم هستند و از اینرو برتر هستند. حقوق و احترام والاتری که جوامع سنتی امروز برای سالمندان در نسبت با جوانان قائل هستند ریشه در این اعتقاد بدوی دارد. رهبر قبیله کسی است که دارای بیشترین شناخت از توتم می باشد و تنها اوست که شانیت ارتباط با توتم را داراست. اوست که مراسم عبادی را هدایت می کند و قربانی را انجام می دهد. سایر اعضای قبیله به او اقتدا کرده و از او تقلید می کنند. به این دلیل وقتی که قبیله در شرایط سختی قرار می گیرد و دچار سیل و طوفان و خشکسالی می شود این رهبر است که مسئول این اتفاقات شناخته می شود زیرا موفق به راضی نگه داشتن توتم و خدایان نشده است.

اما این نیرویی که سبب تفکیک درجه و مقام اعضای قبیله می شود چه چیزی است؟ در اینجا وجه پیشرفته تر توتم پرستی که آنیمیسم یا آیین جان نامیده می شود جلوه گر می شود. این آیین برای همه موجودات ، زنده و یا غیر زنده روح قائل است. بنا به این دیدگاه همه موجودات دارای نوعی ادراک و فهم و جان هستند چه ساختار روحانی موجودات زنده پیچیده تر از موجودات غیر زنده است.  گرایش به پرستش ارواح طبیعی و هم چنین ارواح اموات و نیاکان از مشخصات این نگرش است. انسانی که قادر بود اجتماعات بزرگتر و پیچیده تری از حیوانات تشکیل دهد. می تواست حیوانات را شکار کند و کشاورزی کند ، برای اینکه از تناقضات ناشی از تفکرات دینی خود و واقعیت طبیعت بگریزد ، به سمت جهان متافیزیکی متمایل شد. به تعبیر اگوست کنت انسان در حالت ربانی پدیده ها را با توانایی محدود خویش قیاس می کند و آنها را از خود قوی تر می پندارد. اما در مرحله بعد از واقعیت طبیعت می گریزد و به عالم مثل و مجردات روی می آورد. از نمونه های جدیدتر این دیدگاه می توان به آیین شینتو و آیین جین اشاره کرد. گرایش به سحر و جادو و اسطوره پردازی از مشخصات دیگر این تفکر است. تاریخ اساطیری هر ملت درست مانند تاریخ حقیقی آن وجهی از واقعیت تلقی می شود. با آنکه در عالم واقعیت وجود آن را در نمی یابیم و تنها نمودی از آن را می فهمیم ، حتی از تاریخ عینی هم واقعی تر است. در حقیقت در اکثر سنتهای مذهبی، عالم مشهود آیینه ای از عالم متافیزیکی ارواح و خدایان است. چنانچه هر رفتار و عملکرد مردگان و ارواح می تواند جهان زندگان را تغییر دهد.

جنبه دیگر بینش آنیمیستی گرایش به نوعی وحدت روحانی ابتدایی است. عنصری که مادی نیست اما در ماده زیست می کند و در تمام شعائر عالم پراکنده است. شکل پیشرفته تر این دیدگاه در قالب ادیان یکتاپرست به خدا تبدیل می شود.چنانچه در اکثر سنتهای یگانه باور اعتقاد می رود خدا نه با پدیده های عالم یکی است و نه از آنها جداست. اما در جان پرستی برخلاف سنتهای امروزی خدا در همه ی مظاهر عالم جلوه گر نیست. نیروی روحانی تنها در قالب یک نیروی مقدس در شرایط و موقعیات خاص و به شکلهای خاص و در اشخاص خاص ظاهر می شود.نکته ی مهم درباره این نیروی مرموز عدم تشخص آن است. نیرویی بسیط که قدرت عارض شدن بر هر جوهری را دارد ، نامتناهی و ابدی است و در عین حال که مادی نیست در ماده تغییر ایجاد می کند. اینکه دقیقا این نیرو به طور ارادی عمل می کند یا قائم به اراده ی شخصی است، نامعلوم است. به نظر می رسد که در هر دو شرایط ظاهر می شود. اشیا و موجودات به نسبت قوای فطریشان از این نیرو بهره مندند و به نسبت کسب مهارتهای بخصوص ، در استفاده از این نیرو تواناتر می شوند. این نیرو در تمام اشیا تقرر دارد اما میزان ظهورش بسته به استعداد فطری شئ دارد.

مساله تولد ثانوی یکی دیگر از مسائل اساسی این طرز تفکر به شمار می رود که در همه ساختارهای  توتم پرستی قابل مشاهده است و ریشه در اعتقاد به این نیرو دارد. منظور از تولد مجدد تغییر و تحول شخصیت و اندیشه و احساس انسان درباره جهان پیرامونش است که در این مرحله بر اساس آموزش های دریافتی از پدران تعمیدی و مرشدان که عمدتا دارای قالب ریاضت کشانه است ، جهت بخصوصی می گیرد. فرد تازه وارد از انجام برخی امور ، خوردن برخی غذاها و داشتن برخی ابزارها تا موقع بدست آوردن آمادگی لازم که نیازمند درک نشانه ها توسط مرشدان است ، منع می شود. همچنین وی را مجبور به انجام برخی کارها می کنند که پس از رسیدن به موعد مشخص انجام آنها واجب نخواهد بود. اما سلسله قواعدی که تازه وارد باید بر اساس آنها تربیت شود «تابو» نام دارد.

این جنبه توتم پرستی اشاره به قواعد و اصولی دارد که در قبیله و قوم حرام یا واجب تلقی می شود. البته شایان ذکر است که این قواعد مطلق نبوده و بسته به شرایط و اشخاص در مواردی قابل تغییر است. به عبارت دیگر این قواعد مبنای عمل اخلاقی و نظام پاداش و کیفر در قبیله شناخته می شود. تابو هم ابعاد شخصی و هم ابعاد اجتماعی اعمال را در بر می گیرد. نمونه ی این قواعد را امروزه در تمامی ادیان و نظامهای اخلاقی و اجتماعی می بینیم. تابو مرزهای عمل و حدود روابط را در بین افراد قبیله تعیین می کند و تخطی از آن مجازات سختی را در پی خواهد داشت. برای مثال کشتن برخی حیوانات و چیدن برخی گیاهان یا خوردن بعضی غذاها و همچنین برخی روابط بین افراد قبیله نامشروع و از محرمات شناخته می شده است. تابو همواره در ارتباط با عالم متافیزیکی و مثالی معنا پیدا می کند. به عبارت دیگر اعتقادات مذهبی که در ارتباط با عوالم دیگر معنا پیدا می کند عامل اساسی در تحکیم ایمان به تابو و اجرای آن بوده است. محرمات اعمالی هستند که سبب خشم خدایان و ارواح می شود و واجبات اعمالی هستند که ارواح به واسطه ی رئیس قبیله آنها را بر اعضا مکشوف می سازد. به قول دورکیم: « دین اصولی است از عقاید و اعمال مربوط به هم برای اشیاء مقدسی که از ممنوعات جداست. » برای مثال کار که صرفا نتیجه و محصول ناسوتی و این جهانی دارد در اعیاد و مراسم مذهبی ممنوع اعلام می شود. زیرا ذهن سالک در این روزها صرفا باید مملو از عناصر و دغدغه های روحانی باشد. در این روزهاست که ارتباط و همزیستی موجودات در عوالم مختلف به حد اعلای خود می رسد. نمونه این تعطیلی ها را امروزه به صورت تعطیلی های هفتگی مشاهده میی کنیم.

همچنین مراسم قربانی از جمله مراسم بسیار مهمی به حساب می آید که تحقیقات باستان شناسی از وجود آن در گذشته دور اغلب تمدنهای جهان خبر می دهد. هرچند نمونه هایی از آن امروزه نیز قابل مشاهده است. اساس این مراسم اینگونه است که اعضای قبیله هر یک نمونه اعلایی از کالاهای خود را که عمدتا شامل شکار بوده است، به عنوان هدیه تقدیم به توتم می کنند. تصویر یا مظهر توتم در این مراسم نمونه ای از تجلی ارواح مقدس به شمار می رود. هدف از اجرای این مراسم ایجاد پیوند و وحدت میان عالم مجردات و انسانها است.

با گذشت زمان و تکامل اندیشه بشری قربانی ابتدایی که جنبه بیرونی و عینی را شامل می شد ، جنبه درونی به خود گرفت و ابتدا در قالب ریاضت و سپس در قالب معرفت به ضمیر باطن و خودشناسی خود را نمایاند. نمونه هایی از این دیدگاه را در مکاتب یوگا و ذن می بینیم.

در مراحل پیشرفته تر توتم پرستی خدایان از موجوداتی متخاصم که هر لحظه می توانند حیات قبیله و اعضای آن را به خطر بیاندازند به موجوداتی مهرورز تبدیل می شوند که آفرینش جهان را برای محبت به نوع بشر بر عهده گرفته اند. به علاوه ارتقاء مقام ارواح نیاکان به موجودات قدرتمند آن جهانی ، این ایده را در انسان تقویت کرد که نوع بشر در اصل از نسل خدایان است و سبب شد خویشاوندی و ارتباط ارواح و زندگان عمیق تر شده و همه شئونات زندگی بدوی را در بر بگیرد.

پیدایش تناسخ در اندیشه بدوی ، این خویشاوندی را با حیوانات و دیگر موجودات تقسیم کرد. به این معنی که روح پس از مرگ جسم وارد کالبد جدیدی می شود که با آن خویشی بیشتری دارد. حتی در دیدگاه های بدوی تر مانند نمونه هایی که در ژاپن یافت شده اند روح نوعی حیوان و تصویر مثالی توتم تلقی می شود. انسانهای بدوی معتقد بودند روح می تواند حتی در دوران زندگی موقتا از کالبد خارج شده و به شرایط زمانی و مکانی دیگر رفته و تجربیات جدید کسب کند. هم چنین روح قادر است پس از مرگ سرگردانی پیشه کند و کالبد جدیدی اختیار نکند و در پدیده های طبیعی آثار خود را نمودار کند. ارواح در عالم اموات درست مانند زندگان زندگی می کنند ، می خورند و می آشامند و در آن جهان هم مرگ وجود دارد.بدین معنی که زندگی ارواح نیز محدود است و امکان دارد در شرایطی ارتباط آنها با دنیای اموات هم قطع شود. و در پس مرگ ثانویه دیگر زندگی وجود ندارد. هر چند مشخص نیست که بر اساس چه دستورالعملی و تحت چه قاعده یک روح ممکن است بمیرد یا مراجعت کند. در این دیدگاه روح صرفا می تواند در نقاط خاصی از جسم انسانی جایگاهی اختیار کند. بنابراین نقاطی که روح در آنها قرار دارد از اهمیت و تقدس بیشتری از سایر نقاط برخوردار بودند.

مورد اساسی دیگر در اندیشه توتم پرستی نوع نگرش خاص آن نسبت به تصورات است. از این منظر همانطور که تصورات ذهنی می توانند از تاثرات خارجی نشات گرفته باشند ، امور عالم عینی نیز می تواند توسط تصورات مورد مداخله قرار بگیرد. بنابراین خوابها و تخیلات نیز به نوعی ریشه در واقعیت دارند حتی اگر واقعیتشان قابل مشاهده و اثبات نباشد. در حاشیه این نگرش اعتقاد به سحر و جادو معنا پیدا می کند. سحر و جادو کنشهایی هستند که در عالم تصورات و خیالات منشا اثر می شوند و به همین ترتیب قادرند زندگی انسانی را تحت تاثیر قرار دهند. شاید بتوان گفت گرایش به سحر و جادو نوعی گرایش به تقلید از اعمال خارق العاده خدایان باشد. یعنی انسان هم می تواند مانند خدایان در سرنوشت کائنات و انسانهای دیگر سهیم شود. اشیای که دارای قدرت جادویی باشند و یا اعمال جادویی آنها را احاطه کرده باشد طلسم نام دارند. اینکه چه چیز عامل بوجود آمدن گرایش به تفسیر تخیلی سازوکار پدیده ها در انسان بدوی بوده است نیازمند تحقیق گسترده تری می باشد.

گرایشات توتم پرستانه در اغلب نقاط جهان از جمله مصر وجود داشته است. اکنون به بررسی برخی از نشانه های آن در تمدن کهن مصر می پردازیم.عناصر حیاتی زندگی همواره به مثابه نوعی توتم مورد توجه مردم مصر بوده است. مواد غذایی بسیار بخصوص خرما و انجیر که نقش مهمی در تغذیه مصریان داشته همواره مورد پرستش این اقوام بوده است. شواهدی از قربانی کردن بسیاری از میوه و سبزیجات برای بارور شدن زمین های کشاورزی در مصر دیده شده است. از آنجایی که شواهدی مبنی بر پرستش خدایان ماوراء الطبیعی در دوران ابتدایی تر تمدن مصری وجود ندارد بی شک می توان گرایشات ابتدایی این قوم را قالبی از توتم پرستی دانست. هر چند مسلما برخی از ویژگی های کلی آن را در بر ندارد. گرایش مصریان به پرستش گیاهان مغذی به طور عام و پرستش حیوانات محلی به طور خاص در مصر رواج داشته است. برای مثال می توان به پرستش گربه ماده در «بوباستیس» ، گاو نر در «منفیس» ، نهنگ در «تب» و قورباغه در «آبیدوس» اشاره کرد.

لازم به ذکر است که تقدس این حیوانات به حدی بود که قتل آنها توسط انسان مستوجب مرگ وی می گشت. حتی گاهی زنان را به عنوان قربانی و به منظور همخوابگی تقدیم این خدایان می کردند. پرستش حیوانات غالبا ناشی از وجود برخی مظاهر به اعتقاد مصریان اسرارآمیز بوده است که از آن جمله می توان به گاو نر آپیس اشاره کرد علامت سفید مثلثی شکلی بر پیشانی داشت. نمونه مومیایی شده این گاو در تابوتی در دخمه ی عظیم سرایپوم یافت شده است. اما علت پرستش گیاهان توانایی آنها در برطرف کردن نیازهای اولیه مصریان بوده است که از نظر آنها نوعی مهرورزی تلقی می شد. از اینجا می توان نمودهایی از آنیمیسم را در دیدگاه مصریان یافت. مشابه این گرایش در آیین های کهن شیوایی در هند یافت می شود ، که موجب تقدس افراطی گاو در آن سرزمین شد. پرستش بز و گاو نر در مصر به عنوان نمادهای نیروی جنسی یادآور مفهوم یین یانگ در آیین تائو است. چنانچه خواهیم دید نیروی جنسی در دوران پولی تئیستی مصر جلوه ی بارزتری یافت.

گرایش به حیوانات و مظاهر حیوانی تا دوران پولی تئیستی جلوه خود را حفظ کرد ، به طوری که خدایان دوره بعدی اندیشه مصری دارای تجسم حیوانی بودند. از جمله «هوروس» که سری چون شاهین ، «آنوبیس» که سری مانند شغال ، «تات» که سری به شکل لک لک ، «باستی» با سری چون گربه ، ایزیس با شاخی چون گاو و «خنوم» که سری چون قوچ داشت. همچنین «آمون» با بدنی به شکل غاز یا قوچ ، «رع» با بدنی چون ملخ یا گاو ، «اوزیریس» به صورت گاو یا قوچ ، «سبک» به صورت نهنگ ، «حتحور» در قالب گاو و «تحوت» به شکل بوزینه ، از خدایان بزرگ مصر بوده اند.

در کنار پرستش حیوانات و برخی گیاهان مغذی ، شواهدی مبنی بر گرایش مصریان به پرستش برخی از پدیده ها که در زندگی مصریان تاثیر بسزایی داشتند نیز دیده می شود. از جمله مهم ترین مظاهر آن می توان به رود نیل اشاره کرد که از عناصر اساسی در پیدایش تمدن مصری بوده است. پرستش نیل به عنوان مظهری از نیروی الهی تا اواخر دوره پولی تئیستی نیز باقی ماند و جلوه های تازه ای به خود می گرفت.

گرایش به اعمال جادویی در مصر نیز همچنان وجود داشته است.  چنانچه که مشخص است، وردنویسی به عنوان محرکه اصلی نیروی جادویی در مصر جلوه ملموس تری به خود گرفت. اعتقاد می رفت که ورد به مثابه ی نماد بالقوه جادو در برخورد با برخی اشیا نیروی جادویی خود را نمایان می ساخت. برای مثال آبی که از روی اوراد نوشته شده بر روی مجسمه های توتم عبور کند شفابخش می شود. یا نوشته هایی که بر روی اجسام بخصوص نگاشته شوند آثار عینی از خود بروز خواهند داد. به عنوان نمونه چنین رویکردی در جهان امروز می توان به مراسم غسل تعمید و یا استعمال اشیاء متبرک اشاره کرد.

به تدریج با تحول دیدگاه های توتم پرستی و آنیمیستی به پولی تئیسم از یک سو ، و تحکیم قدرت وحدت بخش فراعنه و تشکیل کلان شهرهای باستانی از سوی دیگر فصل جدیدی را در تاریخ تفکر دینی در مصر باستان رقم زد. تحکیم وحدت سیاسی همواره از ارکان مهمی در تاریخ ادیان به شمار می رود که نمی توان آن را نادیده گرفت. به همین ترتیب پیدایش اساطیر مصری نیز تحت لوای قدرت سیاسی فراعنه میسر شد. در قسمت بعدی به چگونگی پیدایش خدایان رسمی و تشکیل حکومت مذهبی مصر اشاره خواهد شد.

دوران چند خدایی:

به تدریج با پیشرفت تفکر بشری گرایش به پرستش طبیعت و موجودات طبیعی و فراجهانی به دلایل مذکور ترک شده و از رهگذر آنیمیسم گرایش به عالم مجردات رو به فزونی گذاشت. چنانچه از تعداد اوراد، طلسم ها و همچنین ارواح کاسته شد و زمینه برای ظهور خدایانی آن جهانی و مقتدرتر فراهم شد. چنانچه در تمثال های این خدایان مشهود است، آنها نمادهایی از ترکیب نیروهای مختلف طبیعی و پیدایش توانایی های برتر و فراطبیعی هستند. ترکیب اجزای بدن انسان و حیوانات در پیکر تمثال های خدایان به منزله گرایش به موجودات فراطبیعی با توانایی هایی گسترده تر از موجودات این جهانی در نظر گرفته می شود. با آنکه منظور نگارنده از تجرد در این مقوله، با معنای آن در اندیشه دینی امروزی مترادف نیست، اما نباید فراموش کرد که ترکیب نیروهای طبیعی در قالب موجودات واحد و قرار دادن آن ها در ورای عالم مشاهده و تجربه قدم مهمی در تفکر دینی گذشته به شمار می رود.

به این ترتیب توتم های طبیعی با خدایان محلی فراطبیعی جایگزین شدند. مردم هر منطقه و شهر به اقتضای سلیقه و طرز تفکرشان خدایانی را پرستش می نمودند. به مرور زمان و با افزایش اقتدار حکومت و تشکیل دولت مرکزی نوعی یکدستی و یکپارپچگی در تفکر دینی اقوام مقیم مصر ایجاد شد. فراعنه به جای اینکه با بکارگیری نیروی قهریه به سرکوب تفکرات دینی اقوام بپردازند و در ازای آنها خدایان خود را به آنها تحمیل کند، سیاست مماشات اتخاذ کرده و به ترکیب رسوم فولکلوریک پرداختند. به این صورت که مجموعه ای از آداب و خدایان را که در نواحی مختلفی از مصر علیا و سفلی ریشه داشتند در یک مجموعه یکپارچه جای دادند و آن را در سراسر مصر رواج دادند. هر چند خدایان اقوام محلی در نسبت با خدایان قوم حاکم از محبوبیت کمتری برخوردار بودند و کمتر ترویج می شدند.  به این ترتیب معابد بزرگی به منظور عبادت خدایان مصری ساخته شد. طبقه کاهنان و روحانیون به منظور تضمین وحدت دینی مصر داستان های اساطیری بسیاری ساختند. بعدها این داستانها به علت تاثیر گسترده ای که بر عموم مردم داشت، به منظور تحکیم قدرت فراعنه مورد استفاده قرار گرفت.

تشکیل عبادت گاهها و معابد بزرگ و برپا داشتن مراسم گسترده مذهبی به دستور فراعنه در کنار داستان سرایی کاهنان، زمینه سازی تحقق وحدت فکری در مصر شد. در ادامه این جریان عبادتگاه ها به ثروتمندترین مراکز دولتی تبدیل شدند. از آنجا که خدایان مالک و فرمانروای حقیقی تمدن مصر شناخته می شدند، مردم جامعه موظف بودند بخشی از درآمد خود را به عبادتگاه ها تقدیم می کردند.

خدایان مصری در دو جبهه حق و باطل یا نور وظلمت قابل تقسیم بندی بودند. به عبارت دیگر نزاع بین نیکی وظلم یا نور و ظلمت مبنای شکل گیری اساطیر مصری تلقی می شود.نمونه ی این دیدگاه در آیین زرتشتی به وضوح قابل لمس است. گجستک یا اهریمن از یک سو و اهورامزدا از سوی دیگر جلوه گاه همان اساطیر مصری هستند. همینطور پرستش خورشید به مثابه مظهری از روشنایی، و عنصری که با ظلمت در ستیز است در مصر رواج داشته است. «هوروس» رب النوع خورشید طالع که با «ست» یا «تیفون» که مظهر ظلمت می باشند، «اوزیریس» رب النوع خورشید غارب و «ایزیس» ربالنوع آسمان و ماه است. در ستیز همیشگی است همواره مورد توجه مصریان بوده است.   نمونه ای از چنین دیدگاهی در آیین میترایی و مهرپرستی وجود دارد. خورشید به مثابه مظهر روشنایی مورد احترام بسیاری از تمدن های بشری بوده است.

از مهم ترین و اساسی ترین داستان های تاریخ اساطیری مصر می توان به داستان اوزیریس اشاره کرد. مضمون آن به قرار زیر است:

« روزگاری اوزیریس در وادی نیل فرمانروایی می کرد. پس از آنکه موفق به برپایی قوانین صلح پسندانه و اخلاقی در سرزمین خود شد تصمیم گرفت از عرش خود پایین آمده و راه و رسم نیک زندگی کردن را به انسانها بیاموزد. اما در بین راه دشمنانش ست و تیفون به او حمله کرده و او را کشتند. بدنش را تکه تکه کرده و در جهان پراکندند. ایزیس همسر و خواهر اوزیریس اشک ریزان در جست و جوی شوی خود به کمک تنی چند از خدایان به جستجوی اعضای تکه تکه شده او پرداخت. پس از یافتن اعضای اوزیریس آنها را جمع کرده و مومیایی کردند. از آن پس اوزیریس به خدای مردگان برگزیده شد. ایزیس پسرش هوروس را به دنیا آورد و او را در زمین باتلاقی دلتای نیل مخفی ساخت تا از گزند دشمنان در امان بماند. او رشد کرد و در نهایت بر ست و تیفون تاخت و آنها را در زنجیر نزد مادر خود آورد. ایزیس از گناه آنها درگذشت و دستور داد رهایشان کند. از اینرو جنگ هوروس و ست ابدی شد. »

این داستان تمثیلی حکایت از گردش شب و روز دارد. به عبارت دیگر اوزیریس به عنوان نماد خورشید غارب، از صفحه آسمان محو می شود. به دنبال محو شدن او تاریکی بر عالم حکم فرما می شود. سرگردانی ایزیس و تلاش او در بازسازی شوهر، نمادی از قرص نورانی اما کم سوی ماه است. در نهایت هوروس به مثابه خورشید طالع ظهر شده و تاریکی را از پهنه ی آسمان می راند و این جریان تا ابد ادامه می یابد.

وجه دیگر تحلیل این داستان اشاره به عواطف انسانی دارد. اوزیریس مظهر پدری دلسوز و نیکوکار است که جان خود را در راه حمایت از انسانها فدا کرد. ایزیس مظهری از عشق مادری است که با صرف زندگی خود در راه پرورش فرزندی سخت کوش، روشنایی را دوباره به عالم باز می گرداند. و در نهایت هوروس که با همت بی همتای خود روشنایی را به سرزمین مر بازگردانده و پلیدیها را پاک می سازد. هم چنین برخی خدایان نظیر «توت» ، «آیبیس» و «آنوبیس» که با بازسازی اوزیریس و برپایی جهان مردگان، امکان زندگی پس از مرگ و نظام پاداش و کیفر را فراهم کردند.

در بزرگداشت این داستان اساطیری مصریان به برپایی مراسم قربانی همت می گماردند که در آن گاو مقدس را به چهارده قسمت تقسیم کرده و م خوردند و سپس گاو نر دیگری جایگزین آن می کردند. نمونه ی چنین داستانی در اساطیر یونانی نیز دیده می شود.

نکته بسیار مهم در اندیشه دینی مصر جایگاه خاص فرعون در آن تمدن است. «فرعون» در سنت مصری به معنای « مقام دوگانه » آمده است که کنایه ای از دو کالبد لاهوتی و ناسوتی فرعون است. فرعون انسان برتری است که مشمول حمایت خاص هوروس، خدای روشنایی می شود. وی مظهری از پاکی و روشنایی و پسر خورشید شناخته می شود. به همین دلیل به هنگام طلوع خورشید همه می بایست بر وی درود می فرستادند و او را همانند خدایان می پرستیدند. تسلط تام بر ممالک و مردم مصر از اختیارات وی بود. هر کس با وی برخورد می کرد می بایست در برابر عظمت او زانو می زد. لوحی از سنگ سماق در «کرنگ» بدست آمده که در آن مطالبی از زبان «آمون» در ستایش مقام فرعون قید شده است:

« در منشور حکمرانی بر کره خاک، شرق و غرب عالم را به نام تو توقیع کردم. تو با کمال جلال و جبروت از رود بزرگ ناهارینا گذشتی. مشیت من چنان بود که سراتاسر گیتی را فتوحات تو بگیرد و اقوام مختلف با باج و خراجی بسیار نزد تو آمده و مقابل حشمت و شوکت تو سر تعظیم فرود آورند. من آمدم و زر بازوی تو را گرفتم تا سلاطین شمال فینیقیه را پایمال کنی. من آنها را از میان کوهپاره ها بیرون کشیده و به پای تو می اندازم. وقتی که تو در نظرشان با طلعت من نمودار شوی من اعلیحضرتت را چون خداوندگاری به چشم ایشان می آورم که نور از جمالش تتق می کشد. من آمدم و به تو مدد فرمودم تا شهریاران سیلیسی را کهخ از وحشت می لرزند از پای در آوری. من اعلیحضرتت را در برابر ایشان بسان نهنگی مهیب مجسم نمودم کخه آب در قبضه ی قدرت اوست. »

برای حفظ مقام الوهیت فرعون می بایست او با خواهر خود ازدواج کند. د ر غیر این صورت خون اصیل فراعنه در بدن فرزند موجود نبوده و وی را به فرمانروایی به رسمیت نمی شناختند، جز در مواقع به خصوصی که با اسطوره پردازی شخصیتی به تخت فرمانروایی نشانده می شد. مقام والای فراعنه مسئولیت سنگینی را در قبال زندگی مردم و وضعیت جامعه بر دوش آنها می گذاشت. حکومت فراعنه می بایست بر مبنای عدالت و مطابق با سنت خدایان باشد. در صورتی که مطابق خواست خدایان رفتار نمی کرد در بلایای نازل شده بر سر جامعه مقصر شناخته می شد.

همان طور که ذکر آن رفت، معابد مصری که «خانه خدایان» نام داشتند از ثروت بسیاری برخوردار بودند و مستقیم زیر نظر فرعون اداره می شدند. بخش بزرگی از منابع مالی حکومت از معابد تاین می شد. همچنین بخشی از ثروت معابد از راه غارت مستعمرات حکومت مرکزی بدست می آمد. به غیر از نگهداری و آرایش تمثال خدایان، مراسم اجتماعی بسیاری در حاشیه رسیدگی به مجسمه ها و تامین موارد مورد نیاز برای آنها انجام می شد. هرودوت گزارش می دهد که مراسم راهپیمایی و سرود خواندن دسته جمعی در شب میان مصریان معمول بوده است. همچنین در برخی از اعیاد به یاد اوزیریس در کنار دریاچه ی ساییس نان قندی می خوردند. اطلاعات بدست امده از خرابه های معابد باقی مانده از مصر باستان نشان می دهد که هر معبد به نوبه خود شهر کوچکی بوده است که در آن منازل خدمتکاران، انبارها و طویله ها در کنار عبادتگاه ها وجود داشته اند. عبادتگاه ها و جایگاه خدایان در وسط محوطه معابد قرار داشت که از هر طرف خیابانی به آن منتهی می شد که در سمت آن نمونه ی کوچکی از ابوالهول قرار داشته است. در مدخل هر عبادتگاه مجسمه فرعون و دو ستون که بر روی آنها پرچمی نصب شده بود قرار داشت. همچنین برجهای هرمی شکل که به تمثالها و کتیبه های مختلفی زینت داده شده بودند در کنار درب عبادتگاه قرار داده شده بود. وقتی از مدخل عبادتگاه می گذشتند وارد حیاط اندرونی می شدند که در آن دالانهایی وجود داشت که مراسم در آنها اجرا می شد. همچنین در محوطه عبادتگاه ها تالارهای بزرگی با ستونهای عظیم وجود داشتند که در مراسم و اعیاد خاص از آنها استفاده می شده است. در منتهی الیه آن تمثال خدای معبد قرار داشت که بر عرش پر هیبتی تکیه زده است. نکته ی مهم در بررسی این معابد این است که به گونه ای طراحی شده بود که هر چه به اندرونی عبادتگاه نزدیک تر می شدند از تعداد افرادی که حق بازدید را داشتند کاسته می شد. به عبارت دیگر این امر نشان دهنده وجود یک نظام طبقاتی دینی در سرزمین مصر دارد. این نظام طبقاتی از پست ترین طبقات جامعه آغاز می شد و تا راس هرم طبقاتی که فرعون بود ادامه می یافت. فرعون صاحب اصلی معبد و اشخاص به میزان درجه ای که در نظام طبقاتی داشتند می توانستند در معبد صاحب نفوذ باشند. تها روحانون بزرگ درباری قادر به بازدید از اندرونی نهایی عبادتگاه که خلوتگاه راز نام داشت، بودند.

نوع نگرش مصریان به زندگی پس از مرگ طی گذار از آنیمیسم به پلی تئیسم متحول شد. بقایای نگرش آنیمیستی به ارواح در این دوره نیز به وضوح دیده می شوند. اما اصولی چند از جمله اضافه شدن نظام پاداش و کیفر و تغییر نوع زندگی مردگان در این دوره شایان توجه است.

همانطور که در دوره توتمیسم اعتقاد می رفت که اعضای بدن افراد از اهمیت برخوردارند، هر عضو به عنوان یک خصیصه و بخشی از ماهیت فرد شناخته می شد و تحت تاثیر قرار گرفتن هر عضو می توانست روح انسان را تحت تاثیر قرار دهد، در این دوره نیز به اعتقاد مصریان مخدوش کردن جسد فرد مرده می تواند زندگی وی را در جهان اموات تحت تاثیر قرار دهد.  اعتقاد به آثار تصویر و نام که از دوره آنیمیستی وجود داشت، در این دوره نیز قابل مشاهده است. زندگی مرده در جهان اموات کاملا تحت تاثیر حضور تصاویر و نامها در این جهان قرار دارد. به طوریکه امکانات موجود در جهان اموات به نوع تصاویر منقوش از مرده در مقبره او دارد. نمونه هایی از دعا و طلب آمرزش در تفکر مصریان دیده می شود. روحانیون مسئول بودند که پس از مرگ، با ذکر نام مرده برای وی دعا کنند. این عمل در دیدگاه مصریان در کیفیت زندگی مرده بسیار موثر است. اعتقاد به زندگی برزخی و اخروی در کنار زندگی دنیوی در مصریان دیده می شد. برای درک این موضوع دانستن شیوه نگرش مصریان نسبت به انسان لازم است. مصریان اعتقاد داشتند که هر انسان متشکل است از یک تصویر که نماد و مظهر حقیقت وجودی انسان تلقی می شود، یک روح که در حد فاصل دنیای مردگان و دنیای زندگان سیر می کند و تحت تاثیر اعمال دیگران در دنیای زندگان قرار دارد. در حقیقت زندگی روح مثل و تصویری از زندگی دنیوی است که تا برقراری دادگاه عادلانه اوزیریس ادامه می یابد. اما مفهوم دیگری به نام «کا» در اندیشه مصریان وجود دارد که اشاره به کالبد اخروی انسان دارد و از اهمیت به سزایی برخوردار است. این کالبد همان حقیقت وجودی انسان و نفس اعمال و ویژگی های شخصیتی وی است. کا یا همزاد پس از برقراری دادگاه عدل اوزیریس صادر می شود.

بنا به اصالت تصویر مصریان اقدام به ساخت مجسمه مردگان می کردند که در کنار جسد مرده دفن شده و در عالم برزخ اعمال مرده را به جای کالبد دنیوی او انجام می دهد. قبر را به شکلی می ساختند که صورت شخص مرده به سمت خانه و کاشانه اش باشد، تا بتواند از اوضاع خانواده خود باخبر باشد. دستهای او غالبا به سمت دهان او و در کنار سرش مقداری گندم و مواد غذایی برایش قرار می دادند.جسر مردگان را خالی و خشک کرده و سپس مومیایی می کردند. لازم به ذکر است که به میزانی که فرد در نظام طبقاتی از درجه بالاتری برخوردار بود آرامگاه مجلل تر و کامل تری در اختیار می داشت. جسد فراعنه در اهرام بزرگ و خانواده اش در اهرام کوچک تر آرام گرفته بود. از اواخر امپراطوری قدیم تا پایان امپراطوری جدید مردگان مصری را در سردابها و آرامگاه ای زیرزمینی نگهداری می کردند. معمولا در مقبره سلاطین و بزرگان زینت آلات  و نقوش فراوانی موجود بود. هم چنین مجسمه زنان لخت و یا نیمه لخت به عنوان همسر مرده در قبر قرار می گرفت که مرده در زندگانی برزخی از امکانات کافی برخوردار باشد. این اعمال موجب پیشرفت و رونق گرفتن هنر بالاخص قلم زنی و حکاکی در مصر گردید. البته باید گفته شود که بیشتر این آثار در مقبره ها و به دور از دیده ی مردم نگهداری می شد. همچون دوران آنیمیستی مصریان معتقد بودند که روح در انتخاب جایگاه خود در عالم اموات مختار است. به گونه ای که می تواند در زمین، زیر زمین یا آسمان زندگی کند. مصریان این اختیار را در قالب موجودی که بدنی چون پرنده و سری چون انسان دارد نشانمی دادند. اما اعتقاد به تناسخ در دوران پلی تئیستی مصر دیده نمی شود.

امکان زندگی جاودانه در عالم اخروی و در جهان خورشید که بهشت مصریان بوده است در سلسله های اولیه تنها برای شاه میسر بود اما در دوره های بعدی شامل افراد مهم و ذی نفوذ هم می شد. همچنین انسانهایی که روش اخلاقی شایسته ای در زندگی خود در پیش گرفته باشند می توانند در جهان خورشید زندگی ابدی اختیار کنند. حتی شاه و درباریان و روحانیون نیز در صورتی که جانب عدالت و نیک کرداری را در پیش نگرفته باشند در عدالت خانه اوزیریس محکوم شده و از زندگی در پیشگاه خدایان محروم می شوند. لازم به ذکر است که افراد زشت سیرت و بدکردار مجازات شده و در نهایت نابود می شوند. به عبارت دیگر زندگی جهنمی محدود و فانی اما زندگی بهشتی نامحدود و ابدی است.

بنا به مندرجات کتاب مردگان روحی که وارد محکمه اوزیریس می شود باید در برابر وی قرار گیرد و قلب خود را در ترازوی عدل قرار دهد تا نتایج اعمال او بوسیله ی «تات» سنجیده شود. او باید اعتراف نامه ای قرائت کند و شهادت دهد که اعمال زشتی مرتکب نشده است. در صورتی که دروغگو و بدکردار بود مجازات و در صورتی که راستگو و نیک سرشت باشد در جهان خورشید وارد می شود.

البته با وجود اعتقاد مصریان به وجود زندگی پس از مرگ و بهشت ابدی، آنها خوشبختی حقیقی را تنها در زندگی محدود دنیوی جست و جو می کنند. و معتقدند جهان خورشید با وجود زیبایی ها و لذاتی که همزاد در آنجا از آنها بهره مند می شود، خوشبختی واقعی را به همراه ندارد و به نوعی تکرار یک زندگی یکنواخت و بی تحرک است. سرود «هاری پی» که در دوره ی امپراطوری وسطی و جدید در مراسم تدفین مصریان خوانده می شد گویای این اعتقاد است: « تا زنده ای قلب خود باش. هر ه می توانی تفریح کن. هرگز اجازه نده قلبت درمانده گردد. امیالت را خشنود ساز. تا در روی زمین هستی در جستجوی خوشبختی باش. چون هیچکس اموال خویش را با خود نخواهد برد. هیچ کس از اینجا که آمده مراجعت نخواهد کرد.

دوران یگانه باوری:

در عهد سلسله هجدهم فراعنه و در قرن چهاردهم قبل از میلاد فرعونی به نام «آمن هتپ» چهارم یا «آمنوفیس» چهارم یکتاپرستی را در مصر ترویج کرد. وی خدایی به نام «آتون» را که تا ان زمان از اهمیت چندانی برخوردار نبود به عنوان خدای واحد و خالق جهان معرفی کرد. برای اینکه نظام دینی خود را در مصر تحکیم کند می بایست روحانیون قدرتمند تب، که معبد آمون را در اختیار داشتند، سرکوب کند. از اینرو با پذیرش خدایان دیگر و بسط مراسم مذهبی آنها و در نهایت اتحاد با شهرها و اقوام مذهبی دیگر از یک سو، و تاسیس شهر «آختاتون» به معنای «افق قرص آفتاب» یا «تل آل آمارنا» در مصر وسطی و پایتخت قرار دادن آن از سوی دیگر، به تضعیف موقعیت اقتصادی و سیاسی روحانیون تب پرداخت. سپس به مرور زمان پلیس سیاسی خود را با نام «آتونین» به معنای مریدان آتون، تشکیل داد و در پایتخت مستقر ساخت. همینطور با به رسمیت شناختن گرایشات مذهبی رعایای غیر مصری و اقوام ساکن ممالک استعمار شده، و همکاری با آنها توانست این اقوام را نیز با خود همراه کند. وی نام خود را از آمنوفیس به معنای «آمون خشنود» به «آخناتون» به معنای «درخشیندگی آتون» تغییر داد. در نهایت با ممنوع اعلام کردن مراسم معابد آمون و سرکوب روحانیون تب به کمک پلیس سیاسی، نام آمون را از تمامیت مصر محو کرد. با این تحول بزرگ دینی گرایشات مذهبی همه ی اقوام به رسمیت شناخته شد و خدایان بزرگ مصری و غیر مصری به مثابه مظاهر و صفات خداوند یکتا معرفی شدند. نظام طبقاتی سنتی از میان رفت و مجال تکثرگرایی دینی فراهم شد. واسطه گرایی روحانیون در مراسم مذهبی که از ارکان مهم دوران پلی تئیستی بود، رنگ باخته و امکان عبادت برای عامه مردم فراهم شد. خورشید به مثابه نماد روشنائی و نیکی مطلق باقی ماند و پادشاه از مقام الهی اش سقوط کرده و تنها به عنوان حاکم و رئیس دولت شناخته شد. همچنین نوعی گرایش به تناسخ در دین اخیر مصریها قابل مشاهده است. از این جهت دین مصریان بسیار به سنت هندو شباهت پیدا می کند. گرایش به عشق عرفانی که سرچشمه مهر محبت میان انسانها نیز در یکتاپرستی مصری قابل ملاحظه است. عشق خالق به مخلوق که موجب نزول حق در عالم محسوسات شده است و همینطور عشق مخلوق به مخلوق که سبب تلاش مخلوق به نزدیکی هر چه بیشتر به صفات خالق می شود سرمنشا این عشق در نظر گرفته می شوند. از نقطه نظر جامعه شناختی از میان رفتن نظام طبقاتی حاکم از یک سو و آزادی مذهبی از سوی دیگر نشان از طلوع رگه های نخستین گرایش به آزادی و عدالت در جامعه مصر داشت.

در نهایت با قدرت گرفتن «توتان خامون» پس از مرگ آخناتون، روحانیون تب دوباره در حکومت رخنه کرده و در نهایت به کمک پادشاه به این جنبش دینی خاتمه دادند. پایان حکومت آخناتون و جنبش آتونی به منزله ی پایان گرایشات آزادیخواهانه و یکتاپرستانه نبود. روحانیون آمون دیگر هیچگاه نتوانستند قدرت از دست رفته خود را کاملا بازیابند. یکتاپرستی مرتبا بیشتر در میان جامعه رخنه کرده و مریدان بیشتری به خود می دید. به طوریکه گفته می شود جنبش بنی اسرائیل به رهبری موسی تحت تاثیر گرایشات یکتاپرستانه ی منشعب از حکومت آخناتون شکل گرفت. امروزه بسیاری معتقدند که عقاید جهان شناختی و فرامین مذهبی آیین یهود ریشه در مضامین اخلاقی و دینی کتاب مردگان و سنت آتونی دارد.

جنبش یکتاپرستی مصر با خود جریان تازه ای از نگرش جهان شناختی به همراه آورد که با جهان شناسی های پیشین تفاوت های عمده ای دارد. این جهان شناسی که نمونه ی اعلای آن در متون «هرمتیکا» یافت می شود بیشتر به سنتهای عرفانی دوران باستان شباهت دارد تا اعتقادات دینی بدوی.(۲) بسیاری از محققان بر این باورند که متون دینی و فلسفی مصر جان مایه ی بسیاری از سنتهای فکری بزرگتری است که بعدها در ایران، هند و یونان پدید آمدند. عرفان مقایسه ای این امکان را فراهم آورد که ما با مقایسه آثار کهنی چون اوستا، ریگ ودا، تیمائوس افلاطون، انجیل، تورات و کتیبه های گنوسی پی به این نتایج ببریم. با تدبر در این آیین ها بالاخص آیین گنوسی، آیین زردشتی، مانویت، حکمت اشراق و اپانیشادها در می یابیم که به شکل جالبی این متون از یک زیربنای فلسفی سرچشمه می گیرند. حتی اگر در تاثیر مونیسم مصری قدری غلو کرده باشیم، نمی توان اهمیت آن را در شکل گیری رویکرد یگانه باور در جهان باستان انکار کرد. لازم به ذکر است که بسیاری از مسلمانان چون ابن ندیم این متون (هرمتیکا) را منسوب به ادریس نبی می دانند و مدعی هستند که این متون زیربنای الهی دارند. هم اکنون به تشریح اصول این دیدگاه می پردازیم:

گرایش به روشنایی مطلق که آتون به صورت خورشید نماد آن بود، در هرمتیکا به صورتی همانند وحدت وجود اسپینوزایی ظاهر می شود. در این دیدگاه نور یا روشنایی مطلق همان عقل اکبر است که نزول آن در ماده بالقوه جلوه گر جهان شد. به عبارت دیگر هر ماهیتی تنها به صورت تاملی در باطن خداوند می تواند هستی پیدا کند. به بیان هرمتیکا : « گمان می برید آتون نادیدنی است؟ چنین مگویید. چیزی دیدنی تر از آتون نیست. اشیایی که چشم می تواند دید توهم و خیالات محض اند. تنها آن اشیایی که چشم نتواند دید واقعی اند. نامرئی را می توان با اندیشه هایی دید که خود نامرئی اند. »

این عقل اکبر است که جهان را به صورت یک مجموعه منظم و یکپارچه وحدت می بخشد. او واحدی است که خود را خلق کرده است، هر عنصر عالم جزئی از اوست در حالیکه او بر همه عالم محیط است. پیدایش و بقاء موجودات به او وابسته است در حالیکه او قطع نظر از چگونگی موجودات عالم همواره باقی است. به زعم هرمتیکا ادراک خداوند یا عقل اکبر در حیطه توانایی های بالقوه انسان هست، اما تعریف او در قالب کلمات و عبارات غیر ممکن است. او عقل محض است و بر کلمه مقدم است همانگونه که کلمه بر پدیده های عالم مقدم است. اگر عقل انسانی بتواند خود را از قیود مادی چون فضا و زمان و عواطف لحظه ای رها کند قادر است به جهان به مثابه خدا نگاه کند. آنجاست که با برداشته شدن مرزهای اندیشه، عقل اصغر و اکبر با هم متحد می شوند. این تنها انسان می باشد که قادر است درباره منشا جهان به صورت نور محض که وحدت بخش وجود عالم است بی اندیشد. این بینش یادآور مفهوم دازاین نزد هایدگر است، موجودی که از رهگذر وجود خود، به مفهوم وجود در معنای عام آن می اندیشد.

این نگرش در هرمتیکا این چنین تصویر شده است: « در تاریکی اعماق دیدم آبهای آشوبناک بی شکل را که با نفس ملایم و هشیار قدرت الهی جاری شد. کلمه آتون به درون آبهای خروشان افتاد. آنها را انواع شکلها حامله ساخت. با هماهنگی کلمه نظم یافتند. چهار عنصر بوجود آمدند، با هم عجین شدند تا ابناء مخلوقات زنده را بیافرینند. »

مفهوم کلمه در عبارات بالا شباهت بسیاری به مفهوم لوگوس در سنت نوافلاطونی دارد. کلمه همان قواعدی است که جهان بر مبنای آن خلق می شود. کلمه تصویر جهان و جهان تصویر کلمه است. چنانچه در قرآن آمده است: خداوند می گوید باش و او می شود. کلمه واسطه ای میان عقل و واقعیت است. چنانچه برخی معتقدند روح القدس همان کلمه است. مفهوم دیگری که در بالا بدان اشاره شده است آبهای آشوبناک قبل از خلقت است. آب در طریقتهای عرفانی تمثیلی از نیروی بالقوه آفرینش یا علت مادی جهان است. ماده ی اولیه ای که تنها قوه است و به واسطه نیروی آفرینش به فعلیت می گراید. آبهای آشوبناک به عبارت دیگر نیروی منفعل و مونث جهان هستند.(۳) از طرف دیگر کنایه از آبهای آشوبناک بی نظمی و اغتشاش آغاز جهان است که به وسیله ی عنایت الهی با نظم جهان گستر جایگزین می شود.

اما وظیفه انسان در این تصویر پردازی خلاقانه ی الهی چیست؟ انسان به مثابه موجودی که در باره خویش، جهان خویش و وجود خود و جهان می اندیشد باید به معنای کلمه پی ببرد که این عین معرفت به باطن جهان است، که همانا خداست. بدین سان در هرمتیکا، آتون به یادگیری کلمه فراخوان می دهد: « کلمه آتون فکر خلاق است. قدرت نامحدود اعلی که همه ی اشیا را که از آن مخلوق می گردند بار می آورد و  می پرورد. من به تو همه چیز را نشان دادم پس چرا منتظری؟ بنویس حکمتی را که دریافتی با حروف هیلوگریفی، منقوش بر سنگهای حریم مقدس. خویش را راهنمای روحانی ساز برای آنان که سزاوار هدیه ی معرفت می باشند، چنانکه از طریق تو آتون نوع بشر را نجات بخشد. پس گوش فرا دهید ای ابنای خاک. اگر توجه پرشور ننمایید کلمات من از شما خواهند گذشت، و راه خویش را به سوی سرچشمه ای باز خواهند گرفت که از آنجا آمده اند.

نخست آتوم وجود دارد و هیچ. واحد به دو قطب اساسی تقسیم می شود که هرمتیکا از آنها به نور و حیات یاد می کند. این دو نیرو در حقیقت عقل و روح هستند. در سطح کیهان و عالم عیینی عقل نماد طرح و بینش الهی و حیات نماد پویایی و زنده بودن کیهان است که به صورت مجموعه ای متشکل از اعضای ترتیب یافته عمل می کند. در بعد روانی عقل نماد معرفت بشر به کلمه و روح نماد احساسات انسانی است که گرایشات دنیوی او را رقم می زند. به عبارت دیگر عقل و روح یا نور و حیات به ترتیب پدر و مادر عالم هستند به طوریکه از آمیزش این دو بعد وجودی، کیهان جسمانی زاده می شود. از طرفی دیگر از آنجا که خداوند ابدی و لایتناهی است و هیچگاه دست از خلقت نمی کشد، پس مخلوق و سایه ی او نیز باید ابدی و لایتناهی باشد. از اینرو کیهان هیچگاه نیست نمی شود، بلکه تنها از صورتی به صورت دیگر تغییر می کند. این نوع نگرش نسبت به کیهان یادآور دیدگاه بودائیان نسبت به نظام علی جهان است. نمی توان بدون توجه به محیط و اشیاء دیگر هیچ چیز را تعریف کرد و فهمید. هر شئ معلول کل اشیاء کیهان است بجز خودش، زیرا هر عنصر در عالم به طور غیر مستقیم و با واسطه هر عنصر دیگری را تحت تاثیر خود قرار می دهد، حتی اگر این تاثیر قابل مشاهده و ادراک نباشد. همه ی اجزای کیهان یکدیگر را تحت تاثیر قرار می دهند و به عبارت دیگر با هم تماس دارند، حتی اگر این تماس باواسطه باشد. هر شئ زاییده گرد هم آمدن چندین عامل و عنصر است. از اینرو در نظر عارف، کیهان بسان یک موجود یکپارچه و پویا عمل می کند که نمی توان اجزای آن را به کلی مجزا از یکدیگر در نظر گرفت. به بیان هرمتیکا : « کیهان کل است، کلی که اجزا را ایجاد می کند و می پروراند. نظیر والدی که از فرزندان خود محافظت می کند. گواه نیکی خود را از آتون اخذ می کند.و این همان نیکی است که قدرت حقیقی خلقت است. »

سنت یکتاپرستی مصر همانند بسیاری از سنن مذهبی و عرفانی دیگر نظیر تمامی سنن فلسفی هند، به زمان به عنوان گردش کیهان در یک مسیر دوره ای و تکراری نظاره می کند. برخلاف نظر اکثر انسانها که زمان را یک سویه در جهت پیشرفت یا پسرفت می نگرند، جهان شناسی مصری به زمان بسان گردش دوران ها می نگرد. انسانها روزها را به کار می گذرانند و شب ها را به استراحت و فردا دوباره همین مسیر تکرار می شود. گیاهان فصلی رشد می کنند و فصل دیگر پزمرده می شوند و با تکرار سال این جریان از سر گرفته می شود. تکرار مسیرهای یکنواخت حکایت از ماهیت دوری زمان دارد. اما پرسش دیگری که از دل متون هرمتیکا بیرون می آید این است که در شرایطی که نه گذشته ای در حال حاضر وجود دارد و نه آینده و زمان حال نیز استمرار ندارد ما در حال حاضر در کجا وجود داریم؟ گذشته پایان یافته است و آینده هم در انتظار فرا رسیدن است و حال نیز لحظه ای دوام ندارد که بتوان در آن تقرر داشت. در اینجا هرمتیکا باز هم به مواضع سنت ماهایانای آیین بودایی و همینطور سنت سوفسطایی فلسفه یونان نزدیک می شود. تدبر در ماهیت زمان و تقسیم آن به لحظات کوچکتر قوام ماده را در حرکت معدوم می کند. پس زمان باید صرفا توهمی باشد و نباید ریشه ای در واقعیت عالم داشته باشد. موهوم بودن زمان حتی در اندیشه امروز هم مورد پسند فیلسوفانی نظیر برگسون بوده است. به هر حال اصالت چنین نظریه ای محتاج بحث گسترده تری است که در این مختصر نمی گنجد.

گردش دورانی عالم و ناتوانی انسانها در مواجهه با برخی پدیده ها و معضلات مصریان را بر آن داشت به جبر عالمگیر تحت تاثیر روابط علی اعتقاد بیاورند. آنها پهنه ی بلند و سرمدی آسمان را دارای قدرتی فراطبیعی می دانستند که می تواند از بزرگترین اجرام آسمانی و صور فلکی تا کوچکترین اجزای کیهان را زیر فرمان خود به حرکت در آورد. به عبارت دیگر جملگی اجرام آسمانی به دستور الهه آسمان به حرکت در می آمدند. سیارات و ستارگان نیز موجودات زیرمجموعه خود را بنا به فرامین الهه آسمان به حرکت در می آوردند. از اینرو می توان ستارگان و سیارات بالاخص صور فلکی را به صورت خدایانی تصور کرد که بنا به کلمه ی واحدی که از ازل از آن متولد شده اند، عمل می کنند. این رویکرد را می توان بخشی از بقایای تفکرات آنیمیستی دانست. چرا که به طور ضمنی و تلویحی ستارگان و دیگر اجرام آسمانی را جاندار فرض می کند. «رع» به عنوان خدای خورشید مسئول است بنا به فرمان آتون به موجودات روی زمین حیات بخشد و آنها را از موهبت نور و گرمای خود متنعم سازد. آفرینش انسان نیز از این قاعده جبری مستثنی نیست. چنانچه در هرمتیکا می خوانیم: « عقل کیهانی تصویری از آتون است. کیهان تصویری از عقل کیهانی است. خورشید تصویری از کیهان است و آدمی تصویری از خورشید است. » هرمتیکا توضیح می دهد که چگونه نوع بشر به کمک جمع خدایان متولد می شود: خورشید شادمانی را تقدیم می کند. ماه خواب را پیشکش می آورد. کیوان انوار ضرورت و قوای متعادل عدالت را تقدیم می کند. برجیس صلح، بهرام جنگ، ناهید عشق و عطارد حکمت را تحفه می آورند.

در یکتاپرستی مصری به هر دو بعد وجودی انسان که همانا جسم فانی وروح باقی اوست توجه شده است. انسانی که از اجتماع بگریزد و خود را از مواهب طبیعی محروم کند، به مبنای آفرینش خود خیانت کرده است. همین طور غرق شدن در لذایذ دنیوی و نعمتهایی که طبیعت به وی ارزانی داشته مانع تعالی روح می شود. بنابراین ما در آیین آتونی شاهد نوعی تعدیل هستیم که لذت جویی و ریاضت صرف را محکوم می کند. هرمتیکا از طبیعت و زیبایی ها و نعمتهای آن به عنوان عنصر مذکر آفرینش و از روح انسانی به عنوان عنصر مذکر یاد می کند، همچنانکه در مراحل خلقت کیهان بدان اشاره شد. خوشبختی وبهروزی تنها از راه همکاری و همزیستی مسالمت آمیز این دو جوهر بدست می آید. از اینرو بی توجهی نسبت به طبیعت و تخریب آن منجر به فلاکت نوع بشر می شود.

حضور و شرکت دو قطب مذکر و مونث از سرآغاز آفرینش کیهان در قالب دو عنصر نور و حیات در سطح کبیر دیده می شود. در آفرینش زندگی زمینی خود را نمایان می سازد و در نهایت اساس زندگی اجتماعی انسانها بر آن استوار می شود. گرایشات جنسی زمینه ساز تمایل دو جنس مخالف به یکدیگر و بقاء نسل بشر می شود. عشق میان مذکر و مونث امتداد همان عشق خداوند به خودش است که در قالب آفرینش جلوه گر می شود. از اینرو این عشق را باید مقدس دانست و به آن جامه ی عمل پوشانید. ازدواج در سایر ادیان نیز از مهم ترین سنن شناخته می شود. در هرمتیکا تاکید شده که باید اعمال عاشقانه در خفا صورت گیرد و در صورتی که در حضور دیگران دیده شود از تقدس آن کاسته می شود. جالب است که این دیدگاه بعدها از ارکان مهم ایین یهودی درباره زندگی زناشوئی شد.

در آیین آتونی بر گسترش مرزهای علوم و هنرها تکیه فراوان شده است. مصریان باستان معتقد بودند که خداوند کار خلقت را قصدا ناتمام گذاشته تا بدستان توانای انسان پایان یابد و این کار جز از راه علوم و هنرها فراهم نمی آید. سپس اشاره می شود که چگونه ایزیس و اوزیریس انسانهای متوحش را متمدن ساختند و در کنار آموزش راه و رسم نیک زندگی کردن، علوم و فنون را به آنها آموختند. در هرمتیکا در این باره چنین آمده است: « آتون، صانع کیهان برای کوتاه زمانی به زمین مرحمت فرمون لطف پدر کبیر ما، اوزیریس، و الهه کبیر، ایزیس را، تا آنان کمکی به ما بکنند که ما بسیار بدان نیازمندیم. برای بشریت دین الهی آوردند و سبعیت و توحش در حق هم را مانع شدند. آداب و آیین پرستش را بنا نهادند، هماهنگ با قوای مقدس آسمانها. »

متون هرمتیکا بر این باور است که انسان دارای قدرت اختیار است و این قدرت او را در جایگاهی فراتر از خدایان قرار می دهد. بنابراین انسان قادر است از پست ترین جایگاهها تا والاترین آنها مسکن گزیند. در صورتی که خدایان مشمول چنین امکانی نمی شوند. و در مدار سرنوشت خود اسیر اند. به بیان دیگر وجود انسان بر ماهیت او مقدم است. اما این تقدم به معنای رهایی کامل از بند تقدیر نیست. انسانها بالقوه قادرند از بند سرنوشت آزاد شوند اما دغدغه های جسمانی فرصت این کار را به اغلب انسانها نمی دهد. انسانهایی که از به معرفت آتون مسلح باشند قادرند خود را از بند محدودیتهای جسم رها کنند و بر عرش الهی قدم بگذارند. اما کمتر کسی قادر است از قوانین مستبدانه ی الهه تقدیر بگریزند. هرمتیکا قدرت الهه سرنوشت را اینچنین وصف می کند: « هنگامیکه سازوکار مزبور شروع به کار کرد، چشمان نافذ الهه سرنوشت به حرکات آن خیره شد و بر آن نگریست. در طی این سازوکار تقدیر و ضرورت در هم تنیده شدند. تقدیر دانه می کارد و ضرورت ثمر به بار می آورد. در پی تقدیر و ضرورت نظم می آید تا وقایع را در زمان بتند. »

هرمتیکا توضیح می دهد که چگونه شخصیت اولیه هر یک از ما بر مبنای تصادف شکل می گیرد. هر چند منظور از تصادف در اینجا مفهوم فلسفی آن نیست، بلکه منظور این است که خود انسانها یا اطرافیانشان چندان نقشی در شکل گیری شخصیت اولیه فرد ندارند. برای مثال اگر خدایان در لحظه تولد نوزاد فلان و بهمان حالات را داشته باشند این کیفیات مستقیما به فرد منتقل می شود و شخصیت وی را تحت تاثیر قرار می دهد. نکته ی مهمی که در اینجا لازم به ذکر می باشد این است که حالات و روحیات خدایان در شرایط زمانی خاص در موقعیت بخصوصی قرار می گیرد. از اینرو به کمک دانش طالع بینی و اخترشناسی می توان تعیین کرد که کودکی که در فلان و بهمان تاریخ متولد شده است، دارای فلان و بهمان ویژگی های شخصیتی است. خدایان همچنان در همه ی دوران زندگی فرد، بر حالات روحی و ذهنی وی تاثیر می گذارند اما هیچگاه این تاثیر به اندازه ی پیش از تولد نیست. روح انسان بوسیله ی آتش و باد پرورش می یابد و جسم او از آب و خاک تشکیل می شود. اما عقل وی از عناصر اربعه ساخته نشده و تنها نور است که استحقاق به انجام رساندن چنین کار عظیمی را داراست.

نگرش آیین آتونی نسبت به تناسخ برخلاف مکتب یوگا آثار ناخودآگاه روحانی  را در بر ندارد. درست است که روح دارای پوشش معنوی بخصوص و تشخص است، اما این پوشش پس از تجسد جلوه ی خود را از دست می دهد و رنگ تازه ای به خود می گیرد. از اینرو میراث پیگیر روانی از زندگی های پیشین در این آیین وجود ندارد. هرمتیکا در این باره می گوید: « ارواح ضرورتا به خلق و خوی خدایانی دل می بندند که آنها را تا هبوط به روی زمین همراهی می کنند. زیرا هنگامی که آنها در موقف انسانی خویش غرق می شوند سرشت خویش را فراموش می کنند و تنها به منش و خصلت کسانی وقوف دارند که آنان را به این تخته بند تن هبوط دادند. »

همانطور که گفته شد در دوران پلی تئیستی دیدگاه مورد قبول در مورد زندگی پس از مرگ این بود که ارواح خبیث پس از مجازات نابود می شوند و ارواح نیک سرشت به سرزمین خورشید رهسپار می شوند. در دوران یکتاپرستی سرنوشت ارواح نیک سرشت همین خواهد بود. اما ارواح زشت کردار باید بار دیگر به کالبد مادی هبوط کنند و تا دست یافتن به میراثی پاک و نیک این مسیر برای آنها تکرار خواهد شد.  هرمتیکا در این باره می گوید: « تو شراب غفلت از آتون را نوشیده ای. از آن باده لبریز شده ای، و اینک به استفراغ افتاده ای. پس خود را از تاریکی خالی کن که با نور سرشار خواهی شد. اشتباه و عصیانی بزرگتر از این نیست که قادر بر معرفت آتون باشی و آن قدرت با بکار نگیری. » لازم به ذکر است که معرفت به آتون از نوع معرفت منطقی و لغوی نیست،  بلکه معرفتی شهودی است که تنها در قلب سالک جای می گیرد و در قالب زبان نمی گنجد. خداوند نیک است و جهانی هم که از او صادر شده به ضرورت نیک می باشد. آنچه که نابهنجاری و زشتی را در جهان وارد می کند گام رداشتن انسانها در مسیرهای نادرست است. انسان مسئولیت دارد از انجام اعمال ناپسند اجتناب کند و این کار تنها از راه تولد ثانوی امکان پذیر است که ذکر آن در بخش توتم پرستی رفت.

پاورقی:

۱-    منظور از طبیعت گرایی در این بحث اشاره به دیدگاه های مدرن فلسفی پس از عصر روشنگری نیست. بلکه این ایده در اینجا آن دسته از اعتقاداتی را نمایندگی می کند که عناصر طبیعی را در جایگاهی رفیع تر از انسان و بعضا قابل پرستش تلقی می کند.

۲-   لازم به ذکر است که میان دانشمندان و محققین درباره قدمت این متون اختلاف نظر جدی وجود دارد. به طوریکه بعضی آن را قرن دوم پس از میلاد، برخی سی قرن پیش از میلاد و برخی حدود ده قرن پیش از میلاد ارزیابی می کنند. به گمان نگارنده ارزیابی آخر با توجه به مطالب مندرج در متون درست تر به نظر می رسد.

۳-   در سنت باستانی هندو و آیین های کهن شیوائی، ماده ی اولیه را اصل منفعل یا مونث خلقت و نیروی خلاقه ی خداوند (مایا) را اصل مذکر خلقت به حساب می آورند. در برخی از سنتهای شیوائی این دو اصل را از دو جوهر مختلف می دانستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *