وجود و ماهیت خدا
برتراند راسل
ترجمه ی امیر کشفی
راسل همۀ براهین اثباتِ وجودِ خدا را مغالطه آمیز میداند؛ و برآن است که مردمان براثر عادات و عواطف به وجودِ خدا اعتقاد دارند، نه براثر برهانِ عقلی. از دورۀ کودکی، اعتقاد به خدا را به بیشتر مردمان تلقین کرده اند؛ و سپس در دورۀ بزرگسالی، ترس از مرگ و میل به امنیت مردمان را بر اعتقاد به خدا وامیدارد. یک عامل مؤثر این نظر است که اعتقاد به خدا مردمان را درستکار میکند و بی اعتقاد به خدا مردمان تبهکار میشوند؛ بنابراین، خطاست که وجودِ خدا را قبول نکنیم. اما راسل اولاً استدلال میکند که مؤمنان برپایۀ ایمانشان تبهکاری میکنند و خود را مجاز میدانند که دیگران را بفرمانِ خدا بقتل برسانند! ثانیاً تأکید میکند که در مسئلۀ وجودِ خدا باید دو امر را تفکیک کرد: یکی اینکه آیا اعتقاد به وجودِ خدا صادق است یا کاذب؟ و دیگر آنکه اعتقاد به وجودِ خدا چه نتایج اخلاقی و اجتماعی دارد؟ خَلطِ این امور منطقاً مغالطهآمیز است. راسل دلایل صدق و کذبِ اعتقاد به وجودِ خدا را بررسی میکند؛ و ادعا میکند دلیلی قانعکننده بر وجودِ خدا وجود ندارد؛ بنابراین، بعید است که خدایی وجود داشته باشد.
جالبه که بعضی ها با معلومات اندک خواندن چند کتاب وتفکر ساده اندیشانه باشیوه قیاسی بیک فیلسوف ومتفکر بزرگ براحتی خرده میگیرند اینها همان افراد دارای اعتقاد هستند که حس وقیاس ساده خودرا بهمه چیز تعمیم میدهند ودارای دنیای کوچک وبسته ای هستند که درون این قفس ذهنی با دنیای خود ساخته راضی وحق بجانب هستند
اینکه چون دلیل قانع کننده ای بر وجود خدا وجود ندارد ، بنابراین خدا وجود ندارد …. چندان معقول به نظر نمیرسد .
چراکه ممکن است توان قناعت فهم ما به اندازه کافی نباشد یا اینکه فهم ما در مسیر درستی نباشد . در کل به نظر من تلاش برای اثبات وجود خدا بیرون از درون خودمان کاری دشوار است چون مثل پیدا کردن راهی ار بیرون به درون است هرچند که اثبات وجود یا عدمش دردی را دوا نمیکند .
سلام
انتقادات بنده به این سخنرانی راسل
۱- پیش فرض راسل از خدا در بیش تر گزاره ها خدای مسیحی است.
۲- ایمان در منظر راسل ایمان مسیحی است که خلاف عقل است.
۳- استدلال بر پایه وجود شر، از جهت منطقی صحیح نیست؛ زیرا اگر شرّ لازمه عالم ماده باشد وجودش با قادر مطلق ناسازگار نیست.(قدرت قادر مطلق بر محالات تعلق نمی گیرد.) اگر هم لازمه عالم ماده نباشد ولی بودنش معقول و موجه باشد، با خیرخواه بودن خدا ناسازگار نیست. مثل پزشکی که عمدا برای درمان مریض خود به او درد یا داروی تلخی می چشاند.
۴- راه حل زرتشتیان در مسأله شرّ قطعا غلطه؛ زیرا شر و خیر در عالم کاملا از هم جدا نیستند تا برای یکی خالق خیر و برای دیگری خالق شر در نظر بگیریم؛ یک چیز در آن واحد هم خیر است و هم شرّ مثلا نیش عقرب برای خودش خیر است اما برای عقرب زده شرّ حال این نیش عقرب را اهریمن آفریده یا اهورامزدا؟!!
۵- اشتباه دیگر راسل این است که تفاوت هایی که بین اقوام مختلف در نحوه به کار گیری و اجراء گزاره های اخلاقی است را به بنیادهای اخلاق می کشاند؛ آن دینی که مرده را می سوزاند یا فرزندش را قربانی می کند یا … در نظر خودش دقیقا به عدالت رفتار می کند(هرچند ما کار دیگری را عدالت می دانیم و کار او را ظلم.) پس همه انسان ها بر این اصل که عدالت خوب است و ظلم بد است (ریشه گزاره های اخلاقی) اتفاق نظر دارند؛ اما در تعیین مصداقش با هم اختلاف نظر دارند.
اصلا خدایی وجود ندارد
جناب راسل یادش رفتە یا عمدن نمیخواد ببینە کە تمام جنایات بشری رو فقط معتقدان بە وجود خداوند مرتکب نشدەاند و بی خدایان هم در بزرگترین جنایات بشری سهیم بودەاند. از طرفی خودش کە بە وجود خداوند اعتقادی نداشت.اگر خداوند منشا گناهە چرا خودش بە عروسش تجاوز میکرد؟
ایشون استدلال خود رو بر اساس ادعای ادیان توحیدی(مسیحیت) قرار داده که خود داری نقص های فراوانی هستن ، مادامی که شر را به عنوان نیروی مستقل در نظر نگیریم در مقوله خداشناسی و دین شناسی به بنبست میخوریم ، زرتشت خیلی خوب این موضوع رو بیان کرده ، که جهان صحنه نبرد خیر و شر هست ، ویکتور هوگو این مسلئه رو خیلی خوب نه تنها در انسان ها بلکه تو تمام موجودات به تصویر کشیده ، و این جدال رو داستایوفسکی با روانشناسی تحیلی که رو شخصیت هایش انجام داده به خوبی درون انسان ها ، و ریشه تصمیمات و انگیزه های بشر رو حاصل پیروزی یکی از این دو هست بیان کرده .
با تشکر از سایت خوبتون .
ار گذاشتن این مقاله ممنونم.ولی ۵ صفحه بیشتر نتونستم بخونم.ترجمه بسیار ازاردهنده بود.
مرگ و پیری و عملا ناتوانی انسان در مواجعه با مشکلات بهترین دلیل برای خلق خدا توسط انسان است این است که انسان را از ناتوانی دراورد و امید را زنده نگه دارد
خدا یک شخص نیست که بتوان گفت ساخته ذهن است! اگر شما به منشا جهان فکر میکنید متوجه میشوید که حتما چیزی از هیچ بوجود امده ! این را حتی اگر از کودکی که تازه شروع به سخن گفتن کرده بپرسید شما را راهنمایی میکند!! ما به ان چیزی که از هیچ بوجود امده میگوییم خدا شما هم اگر در ان گوشه های ذهنتان بگردید متوجه میشوید که به ان اعتقاد دارید، شاید فقط با نامی دیگر مثل طبیعت، علم، نظام هستی!
*علت و انگیزه* با *دلیل و بینه* دو پرونده جدا هستند، موحدان دلایل و بینه هایی برای وجود خدا ارائه می کنند، در مقابل خداناباوران حتی یک دلیل و بینه برای امکان وجود نداشتن خدا ارائه نکرده اند، بناچار به علت و انگیزه انسانی و روانی پناه می برند، آری یک دلیل، فقط یک دلیل برای امکان نداشتن خدا بیآورند بعد نه تنها *مجاز* که *جایزه* هم دارند که خداباوران را از جهل و ترس و بیسوادی آگاه کرده اند.