خاستگاه روانی توتمیسم معاصر
فرشاد نوروزی
«کسی که مرجع اثرش دولت یا حزب سیاسی او است و معیار ارزش و حقیقت او دولت یا حزب باشد و پرچم نماد گروه او شئ مقدس باشد، مذهب قبیله ای و پرستش توتمی دارد. هر چند که در نظر او گروه یا حزبش کاملاً نظامی عقلانی تلقی می شود (که البته تمامی پیروان مذاهب بدوی چنین باوری داشته اند.)»[i]
شاید امروز خوانش دیگربار باورها و عقاید آلوده به تعصب دوران بدوی برای بشر سخت مضحک و جاهلانه به نظر آید، اما با قدری تأمل در خود و وضعیت خود و البته خروج از لباس خودآگاهی کاذب بتوان به روشنی آثار باورهای اسطوره ای و افسانه ای که امروز بر ما حاکم هستند را نیز نمایان ساخت. توتمیسم نه رسم دیرین بلکه سنت اکنون است که بر تاریخ معاصر سایه افکنده است.
عقایدی که بنا شده بر امر علیا روایت اکنون بشریت است. حال وقتی در خاستگاه تاریخی توتمیسم بنگریم و وجه تسری آن را در عصر حاضر جستجو کنیم خواهیم دید که بشر امروز بت ها و مقدسات خود را نه در بافتار توتم که در هم نوعان و مکتب هایی که بدان عقیده دارد بازآفریده است. قسمی از این باورها در همرنگی با جماعت است چنانچه «نظریه و دکترین در یک جامعه نیرو و توان می یابد میلیونها انسان بیشتر به تأیید تمایل دارند تا رد آن.»[ii]
حال این سؤال پیش می آید که آیا نباید نهاد یکتاپرستان مانع وقوع چنین باورهای توتمیستی باشد؟ در هر دوره نهاد قدرت و کاهنان همداستان بوده اند اما مسئله این است که هیچگاه کاهنان که خود را واصل به حقیقت قلمداد می کردند نه تنها بشر را نجات نداده اند که بنابر موقعیت سو گیری کردند در واقع هرگاه روح آرمان های مذهبی مورد هجمه قدرت غیر مذهبی قرار گرفته است تصادمی میانشان روی نداده است؛ چنانچه اگر کلیساها نه فقط حافظ کلمات که روح ده فرمان و قاعده طلایی بودند[iii]، باورهای متحجر وقوع پیدا نمی کردند. اما تاریخ حقیقتی عریان را نمودار می سازد.
انواع و نژادهای مختلف انسانی هریک بت هایی را از خود والاتر بر می شمارند؛ خدایان یونانی، رومی یا بت پرستان بدوی همه و همه ابژه ای خارجی از نیاز ذهن بدوی انسان بوده اند در واقع هر یک از این خدایان به یک جنس تعلق دارند، جنس آدمی؛ و تفاوت میان این توتم ها صرفاً تمایزی میان انواع گوناگون انسان ها و جنس آدمیان است که در آن همه یکی می باشند. قابلیت رؤیت، محسوسیت و به طور خلاصه خصلت احساسی توتم ها چیز دیگری جز خصلت احساسی تمایزات انواع و ملیت های انسانی نیست.[iv]در حقیقت ماهیت توتم هم به لحاظ ابژکتیو و هم سوبژکتیو چیزی جز ماهیت انسان را نمودار نمی سازد.[v]در عصر حاضر تنها فرم پذیرش ها و معتقدات تغییر کرده است و محتوای ارتجاعی آن همچنان بی تغییر وجود دارد. توتم های باستانی صرفاً امری نمودار و میهن پرستانه است حال آنکه در فرم امروزین، آنها بدیل به ساختاری جهان وطنی گشته اند.
عنصر اصلی در عقاید بدوی تسلیم در برابر نیروی مافوق است که این امر در نمودهای انسانی در گذار تاریخی چون فاشیسم و استالینیسم ظهور پیدا می کنند. کشتار هزاران انسان به خاطر سر تسلیم فرود آوردن در برابر قدرت توتم. این جریان چه در گذشته و چه در دنیای امروز تنها برخاسته از نقصان و یا خصیصه ای حقیرانه در ذهن انسان است؛ حس نیازمندی که خود این احساس منبعث از پدیده ای روانی است که در باور تاریخی نهادینه شده است، یعنی «ترس». ترس حقیقتی است که مشعر بر رویکرد روانی انسان بوده است و می باشد، که همواره در اقوام گوناگون در لباس های متلون هستی یافته است. «تسلیم و تمکین در برابر مرجع نیرومند یکی از راه هایی است که انسان از احساس تنهایی و محدودیت خویش فرار می کند. او ضمن تسلیم، استقلال و تمامیت خود را به عنوان یک فرد از دست می دهد، اما احساس حمایت شدن بوسیله یک نیروی پر هیبت و شوکت در او بوجود می آید و خود جزئی از آن می شود.»[vi] همانطور که شاعر رومی میگوید: «نخستین علت بوجود آمدن خدایان در جهان، همانا ترس بود.»[vii]این ترس در تمامی اقوام نهادینه است. حال آنکه در دوران معاصر نیز انسان همچنان با خود این خصایل بدوی را بر دوش می کشد و بر نکبت دامن می زند چنانچه علم نیز با تمام قوای اسطوره زدای خود هنوز قادر نیست که انسان را از این ترس برهاند. از طرفی مبادی کهن و امروزین نیز در مصادیقی با یکدیگر همسو هستند. در گذشته توتم ها با این امید پرستیده می شدند که ممکن است سودمند باشند و دیگر خدایان با این امید مقدس بودند که به انسان صدمه ای نرسانند. فوئرباخ در کتاب ماهیت مذهب به سوره بیست و ششم قرآن اشاره می کند: «آیا هنگامی که بت ها را فرا می خوانید به شما جواب می دهند؟ آیا آنها قادر به صدمه رساندن یا کمک کردن به شما هستند؟»[viii] در واقع دوگانه ترس-نیاز اصلی ترین نقش را در بارور سازی ذهن انسان برای باور وابستگی به والا یا علیا را ایفا کرده است.
وجه اصلی این حس وابستگی نه فقط کارکرد روانی دارد بلکه تمتع مادی در زندگی نیز عاملی پیوسته با آن است که بشر را بر آن می دارد که همواره حس نیازی را در خود تلقین کند. در حقیقت رابطه انسان و توتم به معنای ارتباط موجودی است که خود را متناهی و ناقص و ناتوان برمی شمارد و خود را به توتمی که نامتناهی، کامل و قادر است وابسته می داند و از این جهت بنا بر ماهیت خود و به قرینه خود موجود دیگری را می آفریند و می پرستد. امروز نیز نه تنها توتم های جدیدی با همین منظور رخ نمایانده اند و پرستیده می شوند که باید گفت عقاید کهن و توتم های منضم آن در قرن بیست و یک نیز هنوز مؤمن دارند.
[i] Erich Fromm , Psychoanalysis and Religion, p32
[ii] Ibid, p 32-34.
[iii] Ibid, p33
[iv] Ludwig Feuerbach, The Essence of Religion, p38
[v] رمز تئولوژی، آنتروپولوژی است. (نک: Ludwig Feuerbach, The Essence of Christianity)
[vi] Erich Fromm, p35
[vii] Primus in orbe Deos fecit timor (Statius)
[viii] Ludwig Feuerbach, p53